۵ ماهگی برنا

سلام  

 

مامان اینا رفتن... شوشو از سفر بر گشت....زندگی به روال عادی برگشته 

 

برنا رو برای چک آپ ۵ ماهگی بردم دکتر وزنش ۹ بود قدشم ۷۲ ....فدات بشم من مااااااادددرررر 

 و واکسن اسهال رو هم بهش دادن 

 

امروز هم بارون خیلی خوبی اومد ...حس ایران داشتم ...دلم شومینه با اون نارنگی سبزا خواست. 

از اضافه وزنم هم ناراحتم ...ارادم تو رژیم کم شده...وزن هم ثابت....حالا اگه بشه یه سر برم دکتر تغذیه بهتره..به نظرم رژیم سر خود جواب نمیده. 

 

 

Image and video hosting by TinyPic

عیدانه

سلام   

 

عیدتون مبارررک

 

من اومدم.....شنبه قبل مامانم و خالم اومدن اینجا...وااااای وقتی مامانم برنا رو دید کم مونده بود دیگه گریه کنه...باورش نمی شد که این همون برنا باشه 

 

۲ شنبه هم شوشو به آلمان رفت و به امید خدا ۴ شنبه بر می گرده...واقعا جاش خالیه...و اون هم کلی دلش برنا رو می خواد و شبا میاد که با وب کم برنا رو ببینه. 

 

انگار وقتی ازش دور می شم بیشتر قدرشو می دونم....خلاصه کلی دلم تنگیده واسش 

 

عارضم خدمتتون که روزها هم با مامان اینا به خرید سپری می شه....شب ها هم خرید ها رو میریزیم دورمون و دربارشون نظر می دیم. 

  

برنا هم چند روز دیگه ۵ ماهش تموم می شه و احتمالا دکترش بگه غذا رو شروع کنیم... 

 

Image and video hosting by TinyPic  

 

 

 

Image and video hosting by TinyPic

دل شکسته

سلام 

  

امروز روز جالبی بود....ظهر قرار شد دوستم ناهار بیاد پیشم...پاشدم پلو مرغ درست کردم.... 

 

ساعت ۱:۳۰ زنگ زد که کار برام پیش اومده و نمی آم.... 

 

آقا من و می گیییی 

 

با دل شکسته خودم و ملیندا ناهار خوردیم ..... 

  

ساعت ۳ یکی دیگه از دوستام زنگید ..براش قضیه را تعریف کردم کلی از این دوستم که بی ملاحظه هست غیبت کردیم.......منم چون دل شکسته بودم ..و جو هم منو گرفته بود 

 به این دوستم گفتم شام با همسر گرام بیاید پیش ما... 

 

اون هم با همسرش هماهنگ کرد و جواب آری رو داد.. 

من هم به شوشو زنگ زدم که خبر بدم شام مهمون داریم...از قضا شوشو با همسر دوستم بود و  من با همسرش کانفرم کردم... 

 

ساعت ۴ قرمه سبزی رو بار گذاشتم ..حمام کردم ...سالاد ..ماست و خیار آماده شد 

 

ملیندا میوه ها رو شست ....ساعت ۷ شوشو اومد...حمام کرد...برنا لباس پلو خوری پوشید ... 

  میز شام چیده شد...برنج آبکش شد<کلی هم که از ضیافت ظهر مونده بود> 

 

 من نیز تیپ زده آرایش نموده...ساعت ۱۰ تلفن زنگ خورد.....زززززززززززززز 

 

دوستم بود.....::ما نمی آیم!! 

 

من::لوس نکن خودتو ..کجایی الان؟؟پایینی؟ 

 

دوستم::نه والا شوشو دیر اومد و منم غر زدم ..اونم قهر کرد .. 

 

همون موقع همسر دوستم به شوشو اس ام اس زد که نمی آیم 

 

حالا این میون قیافه منو تصور بکنین با این همه غذاااااا 

 

خلاصه  

 

من و شوشو افتادیم رو غذا و الان با عذاب وجدان از خوردن برنج .و دلی شکسته از اینکه ۲ بار در ۱ روز مهمونیم کنسل شده در خدمتتونم... 

 

 

اون ۲ تولد هم رفتیم ...اولی خیلی بد بود...اما دومی خوب و خوش گذشت.. 

 

دیگر عرضی نیست...تماس ...پرت