دل شکسته

سلام 

  

امروز روز جالبی بود....ظهر قرار شد دوستم ناهار بیاد پیشم...پاشدم پلو مرغ درست کردم.... 

 

ساعت ۱:۳۰ زنگ زد که کار برام پیش اومده و نمی آم.... 

 

آقا من و می گیییی 

 

با دل شکسته خودم و ملیندا ناهار خوردیم ..... 

  

ساعت ۳ یکی دیگه از دوستام زنگید ..براش قضیه را تعریف کردم کلی از این دوستم که بی ملاحظه هست غیبت کردیم.......منم چون دل شکسته بودم ..و جو هم منو گرفته بود 

 به این دوستم گفتم شام با همسر گرام بیاید پیش ما... 

 

اون هم با همسرش هماهنگ کرد و جواب آری رو داد.. 

من هم به شوشو زنگ زدم که خبر بدم شام مهمون داریم...از قضا شوشو با همسر دوستم بود و  من با همسرش کانفرم کردم... 

 

ساعت ۴ قرمه سبزی رو بار گذاشتم ..حمام کردم ...سالاد ..ماست و خیار آماده شد 

 

ملیندا میوه ها رو شست ....ساعت ۷ شوشو اومد...حمام کرد...برنا لباس پلو خوری پوشید ... 

  میز شام چیده شد...برنج آبکش شد<کلی هم که از ضیافت ظهر مونده بود> 

 

 من نیز تیپ زده آرایش نموده...ساعت ۱۰ تلفن زنگ خورد.....زززززززززززززز 

 

دوستم بود.....::ما نمی آیم!! 

 

من::لوس نکن خودتو ..کجایی الان؟؟پایینی؟ 

 

دوستم::نه والا شوشو دیر اومد و منم غر زدم ..اونم قهر کرد .. 

 

همون موقع همسر دوستم به شوشو اس ام اس زد که نمی آیم 

 

حالا این میون قیافه منو تصور بکنین با این همه غذاااااا 

 

خلاصه  

 

من و شوشو افتادیم رو غذا و الان با عذاب وجدان از خوردن برنج .و دلی شکسته از اینکه ۲ بار در ۱ روز مهمونیم کنسل شده در خدمتتونم... 

 

 

اون ۲ تولد هم رفتیم ...اولی خیلی بد بود...اما دومی خوب و خوش گذشت.. 

 

دیگر عرضی نیست...تماس ...پرت

نظرات 6 + ارسال نظر
ماری چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:38 ق.ظ

ههههههههههههههههههههههههه دماغ سوخته میخریم

مرسی

مهتا مامان امیرپارسا چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ق.ظ http://www.amirparsa.ir

ههههههههه چه با حال بود سمائی میدونم خیلی غصه داره آدم کلی غذا بپزه اونم با بچه!!!!!!! اونوقت..........
وای تصورش هم مشکله!!!!

مرجان چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:41 ب.ظ http://helinaj.blogfa.com/

ای جان میدونم خیلی سخته بعضی وقتا همه چی دست به دست هم میده تا ادم ناراحت شه برنا نفس رو ببوس عزیزم

ماری پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 ب.ظ

دلم براتتنگیده دوست دارم برنا رو ببوس

ماریان یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ق.ظ

سلام عزیزم اون بالا نشد نظر بدم اینجا نوشتم دلم برای تو و گل پسرت کلی تنگ شده9 .عید شما هم مبارک راستی این اقا برنا کلی ماه شده ها براش هر روز صدقه بزار . اونجا هم سرد شده؟ کیشم سرد شده اگه کمی سرما نداشتیم نمیدونم دیگه چیکار باید میکردیم ماها نه؟ راستی از نینیسایت خبر داری؟ منکه نمیتونم برم توش باز نمیشه.کیش نمیایی؟سما خیلی دلم برات تنگیده .خواستی شماره ایرانسلمو بهت بدم شارژ بخرم میزنگم بهت

سلام عزیزززمممم

منم دلم تنگیده براتوون.....شمارتو برام بزار ....یکم سرم خلوت بشه می زنگم بهت...
نی نی سایتم همه خوبن...چرا نمیتونی بیای؟

لاله دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:04 ب.ظ

سما جونم حتما قبلا اومده بودن و وب برنا رو دیده بودن که کلی غر زده بودی از مهمونت !!!!
بوسسسسسسسسسسس
برنای گلم که اینقدر مثل ماه شده رو ببوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد